اون رفت
نوشته شده توسط : MaryaM
اون رفت...... خیلی راحت تر از اونی که فکرشو میکرد،

یادم میاد یه روز بهم گفت:بدون من میمیره، 

اما حالا.....

کو؟ کجاست؟ کو اونی که می گفت بدون من میمیره؟ 

میدونی چیه؟ دلم واسه خودم خیلی می سوزه، وقتی یادم 

میاد چه جوری حاضر بودم جونمو براش بدم،

حتی قطره های اشکمو ندید. همون اشکایی که هر موقع از 

چشمام جاری می شد ، می گفت: وقتی گریه می کنی و این 

اشکارو گونه هات می لغزه،انگار آسمون رو سرم خراب 

میشه ، اما چه آسون از کنار قطره قطره ی اشکام گذشت و 

هیچ اعتنایی نکرد. ولی حیف اشکام، آخه خودم اونو توی 

اشکام دیدم و میدونم اگه از چشمام بیفته دیگه نمی بینمش. 

پس اشکامو تو یه تنگ بلور پیش خودم نگه میدارم تا 

اگه شاید یه روزی برگشت اون تنگ بلور و نشونش بدم 

و بگم: بی انصاف ببین دونه به دونه ی این اشکارو 

واسه تو ریختم.واسه تویی که به قول خودت تحمل دیدن 

حتی یه قطره اش رو نداشتی.




:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 631
|
امتیاز مطلب : 496
|
تعداد امتیازدهندگان : 163
|
مجموع امتیاز : 163
تاریخ انتشار : 12 شهريور 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: